Top


26 آذر 1393

با مثنوی پشت چراغ قرمز

مولف:   /  دسته: معرفی کتاب   /  رتبه دهید:

 
عنوان کتاب: با مثنوی پشت چراغ قرمز
نویسنده: فریبا کلهر
تصویرگر: رضا مکتبی
تعداد صفحات: 116 صفحه، مصور (رنگی)
موضوع: داستان های کوتاه فارسی - قرن 14
ناشر: موسسه نشر شهر
 
بیشتر بخوانیم:
در افسانه های کودکان گفته شده است: در روزگاران گذشته شهری بسیار بزرگ وجود داشت که به اندازه ی یک کاسه ی گلی بود.
این شهر، بسیار با عظمت، پهناور و دراز بود. درست مثل پیاز که گرد و تو در توست ! این شهر جمعیت بسیار زیادی داشت، ولی همه آن ها فقط سه نفر بودند. یکی از آن سه نفر دورها را می دید، اما نابینا بود. دومی که گوش های تیزی داشت و کوچک ترین صداها را می شنید، کر بود !
سومی برهنه بود، اما لباس های گرانبها و دامن درازی داشت.
روزی کور به آن دو نفر دیگر گفت: عده ای دارند به ما نزدیک می شوند. من آن ها را می بینم !
کر گفت:  من هم صدای نزدیک شدنشان را می شنوم !
برهنه گفت: می ترسم بیایند و دامن بلندم را ببرند !
کور گفت: وقتی آنها نزدیک تر شدند، فرار کنیم. می ترسم آسیبی به ما برسانند.
کر گفت: وای، گوش هایم کر شد ! چه هیاهویی راه انداخته اند، فرار کنیم.
برهنه دامنش را جمع کرد و گفت: آه دامنم ! دامنم !
آن سه نفر از شهر فرار کردند و رفتند و رفتند تا ...
مولوی می گوید: فقط به ظاهر افسانه ها توجه نکنید، هر افسانه معنایی دارد که با کمی دقت می توان آن را فهمید، مثلاً در افسانه ای که خواندید، آدم کور، حریص و طمع کار است و ...
(از قصه ای به جای مقدمه...)
 
برای دریافت این کتاب ارزشمند، به کتابخانه ی مدرسه مراجعه کنید.

تعداد مشاهده (1710)       نظرات (0)

نظرات کاربران درباره مطلب "با مثنوی پشت چراغ قرمز"


نظرتان را بیان کنید

نام:
پست الکترونیکی:
نظر:
کد بالا را در محل مربوطه وارد نمایید